menusearch
mehrjoor.ir

رابطۀ بین مدیریت کارآمد با میزان سوددهی بنگاه‌های اقتصادی غیر دولتی

هدر سایتهدر سایت
۱۳۹۸/۲/۶ جمعه
رابطۀ بین مدیریت کارآمد با میزان سوددهی بنگاه‌های اقتصادی غیر دولتی
رابطۀ بین مدیریت کارآمد با میزان سوددهی بنگاه‌های اقتصادی غیر دولتی

مدیریت به عنوان یکی از عمده‌ترین ارکان توسعه در سال‌های اخیر نقش مهم وگسترده‌ای را در سرنوشت ملی بسیاری ازکشورها داشته است. تمام مدیران، در همه سطوح و در انواع سازمان‌ها، مسئول فراهم نمودن شرایطی هستند تا افراد بتوانند بهترین مشارکت را در اهداف گروه داشته باشند و مدیران، هنگامی می‌توانند وظایف خود را به خوبی انجام دهندکه درک کاملی از عوامل بیرونی، نظیر عوامل اقتصادی، تکنولوژی اجتماعی، سیاسی و اخلاقی‌ که در عملکردشان تاثیرخواهدگذاشت را داشته باشند[1]. مهارت‏هاي نيرومند مديريتي، اساس هر کسب ‏وکاري هستند. مديران هسته اصلي الگوهاي مديريتي‏اند. آنان،کسب‏و کار را حفظ و موفقيت آن را تضمين مي‏کنند.مديرخوب، بايد حائز مهارت‏هاي ادراکي، فني و انساني باشد.اعمال مديريتي شامل برنامه‏ريزي، سازماندهي، رهبري و نظارت بر فرآيند نيل به اهداف هستند[13].بيشتر شرکت‏ها مملو از کارکناني‏اند که هيچ اطلاعي از تصوير بزرگ شرکت- اهدافي که شرکت به ‏دنبال آن‌ها است، ندارند چون احساس مي‏کنند وجود و مشارکت‏شان اهميتي ندارد، پس فقط انجام ‏وظيفه مي‏کنند. انگيزه‏بخشي و حصول اطمينان از توجه کارکنان به اهداف تعيين‏شده، جزو وظايف اصلي هر مدير کارآمدی است[10]. از نظر هربست (2003)، مديريت از چهار وظيفه تشکيل شده است. اولين وظيفه، برنامه‏ريزي است؛ عملي که از هدف گذاري و تصميم‏گيري براي چگونگي دستيابي به اهداف حاصل مي‏شود. وظيفه دوم، سازماندهي است؛ اين گام از مديريت، شامل طرح‏ريزي شغلي، نيروي‏انساني و منابع مورد نياز براي نيل به اهداف است.  وظيفه سوم، رهبري است که مبتني بر الهام‏بخشي به کارکنان جهت تلاش بيشتر و دستيابي به اهداف تعيين‏شده است. و اما وظيفه آخر، نظارت است؛ اين مفهوم، عملکرد افراد را ارزيابي مي‏کند و اطمينان مي‏دهد نتايج مورد انتظار حاصل شده‏اند[11].مدیریت کارآمد فرایند به کارگیری مؤثر و کارآمد منابع مادی و انسانی در برنامه‌ریزی، سازماندهی، بسیج منابع و امکانات هدایت و کنترل است که برای دستیابی به اهداف سازمانی و بر اساس نظام ارزشی مورد قبول صورت می‌گیرد[12]. مدیریت کارآمد داری زیر مؤلفه‌های مهمی است که برخی از مهم‌ترین مؤلفه‌های آن را می‌توان در زیر نام برد: 1. مدیریت مشارکتی: یعنی مدیران در تمام تصمیم‌گیر‌ها، ارزیابی‌ها و شور و مشورت‌ها شریک می‌شوند، و همه سازوکار‌های لازم را برای شرکت هرچه بیشتر اعضا و کارکنان در امور مختلف سازمان فراهم می‌آورند[2].

2. توانمند‌سازی: توانمند سازی به معنای دادن اختیار عمل بیشتر به مدیران، کارکنان، گروه‌ها و شبکه‌های سازمانی در رابطه با حوزۀ عمل و مسئولیت آن‌هاست و معطوف بر این باور است که مسئولیت داشتن و سهیم بودن رده‌های مختلف اعضای سازمان به رشد و تکامل توانا‌یی‌های آن‌ها کمک و موجب بهبود عملکرد سازمان می‌شود[12].

3. کارآفرینی: یکی از مهم‌ترین راهکارهای مدیریت کارآمد و بهینه برای مواجه با چالش‌ها‌ست. که باعث محرکی قوی جهت فعالیت اعضای سازمان در جهت پیشبرد از پیش طراحی ‌شده ‌می‌شود[2].

4. مديريت منابع انساني:یعنی انجام کليه امور مربوط به تامين و توسعه نيروي انساني،اين مدیریت ماموریت خود را با مرکزيت دادن به مشتريان به عنوان محور ارائه خدمات و با تکيه بر تعهد مداري و بهره گيري از شايستگي‌هاي کارکنان، تعهدات خود را بر پايه اصول علمي و با مشارکت کارکنان به صورت اثربخش و کارا به انجام خواهد رساند[2].

هیرن (2004) بیان می‌کند که تفويض ‏اختيار فرآيندي است که ماهيت مديريت را ساده‏تر و ممکن‏تر مي‏کند. اين امر اجازه مي‏دهد کارها از طريق ديگران صورت پذيرد.  مدير بايد اطلاعاتي که کارکنان نياز دارند را در اختيارشان بگذارد و درباره اهداف تعيين‏ شده با آنان به‏طور شفاف سخن بگويد. سرانجام، بر اساس نظريه هیرن، مديران بايد با کارکنان‏شان ارتباط برقرار کنند تا محيط‏کار لذت‏بخشي فراهم آيد. مادامي‏که مديران و کارکنان در کنار هم و درجهت هدفي مشخص کوشش مي‏کنند، با کار کمتر، اهداف بيشتري به‏دست مي‏آيد[13]. امروزه مديران فقط مي‏کوشند به‏گونه‏اي عمل کنند که مديران مافوق خود را راضي کنند. آنان با حداقل کيفيت و استانداردهاي لازم کار را پيش مي‏برند تا بتوانند کسب ‏وکار را حفظ کنند[14]. الگوي جديد مديريت کارآمد، مفهوم کلاسيک مديريت را به ‏سمت مديريت چند وظيفه‏اي و هدف‏گرا تغيير مي‏دهد. مي‏توان مشاهده کرد که مدير، کارمندان را رهبري و الهام‏بخشي کرده است تا اهداف بيشتري کسب کند. براي موفقيت درکسب ‏وکار، میزان سود دهی و جذب سرمایه جهت بقای بنگاه‌های اقتصادی، مدير بايد الزاماً نسبت به همه تغييروتحولات، آگاه و به‏روز باشد[3]. فلسفه وجودي مديريت بيانگر اين حقيقت است که بنگاه‌های اقتصادی به عنوان يک تشکيلات گسترده و در عين حال پيچيده نياز به داشتن مديران ماهر و کارآمد در سطوح مختلف دارند. بنابراين وجود مديراني کارآمد و اثر بخش براي سازمان‌ها امري بديهي و اجتناب ناپذير است. واقعیت این است که مدیران و مسئولان از اهميت بنگاه‌های اقتصادی کوچک در توليد و رشد و توسعه اقتصادي غافل‌اند. امروزه به همان نسبت که درآمدهاي ملي صرف بنگاه‌های اقتصادی مي‌شود در بعضي از بنگاه‌ها در کوتاه مدت و در بعضي ديگر در درازمدت مي‌توان ميزان برگشت سرمايه را به صورت مستقيم و غيرمستقيم مشاهده نمود. به دنبال سرمايه گذاري در بنگاه‌های اقتصادی ميزان اشتغال مستقيم و غيرمستقيم افزايش مي‌يابد و در کنار آن امکان جذب درآمد افزايش مي يابد[4]. مانع اصلي در روند سرمايه گذاري در بخش بنگاه‌های اقتصادی کشورها عدم وجود مدیران کارآمد و عدم آشنایی با رؤيت منافع قابل برگشت حاصل از اين سرمايه گذاري به صورت مستقيم مي‌باشد. در حالي که نگرش مثبت به سرمایه‌گذاری و امور جنبي آن سودهاي سرشاري را به طور مستقيم و غيرمستقيم در آينده نصيب آنان مي‌نمايد. از آنجایی که نتایج برخی تحقیقات نشان داده که سوء مدیریت، عدم حمایت‌های مالی دولتی، بی رغبتی سرمایه‌گذاران در مقوله بنگاه‌های اقتصادی و عدم بازگشت سرمایه از عوامل عدم سود دهی بنگاه‌های اقتصادی در ایران است و هر روز بر ادامه روند بنگاه‌های اقتصادی که به دلیل عدم توانایی مالی در جهت پرداخت‌ بدهی‌های خود اعلام ورشکستگی کرده و خود را از میدان رقابت خارج می‌کنند، افزوده می‌شود که بعضاً این سیر صعودی عدم درآمدزایی به مدیریت ناآشنا و ناکارآمد نسبت داده می‌شود که به دلیل عدم آگاهی از دانش‌روز مدیریت سبب هدر رفت سرمایه‌های کشور و عدم موفقیت می‌شود از این رو در این پژوهش اصلی‌ترین سؤالی که پژوهشگر درصدد پاسخگویی به آن است این است که: آیا بین مدیریت کارآمد با میزان سوددهی بنگاه‌های اقتصادی رابطه وجود دارد یا خیر؟